Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 17 (7729 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
dafür geradestehen U رو در رو شدن با نتیجه [منفی کاری]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dafür <adv.> U در عوض
dafür <adv.> U به جای
sich dafür entscheiden U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
Interessierst du dich dafür? U آیا به این [کارها] علاقه داری؟
eigens [dafür] eingerichtet <adj.> U اختصاصی [برای کار خاص] [برای مقصود خاص]
Ich kann nichts dafür. <idiom> U کاری از دست من برنمی آد
Ich kann nichts dafür. <idiom> U من نمیتونم کمکی کنم.
Wir brauchen dafür mindestens 10 Jahre. U ما کمکمش به ۱۰ سال [برای این کار] نیاز داریم.
Dafür bin ich nicht zuständig. U من مسئول آن نیستم.
Du wirst dafür Geld aufwenden müssen. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Ich kann wirklich nichts dafür. <idiom> U من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Ich kann wirklich nichts dafür. <idiom> U واقعا کاری از دست من برنمی آد.
Du wirst dafür Geld in die Hand nehmen müssen. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Mach dir um deine Unterkunft keine Sorgen - dafür ist gesorgt. U ناراحت جایی برای ماندنت نباش . آن تامین شده است.
Anhaltspunkte dafür, dass es sich bei dem Material um Abfall handelt U عامل مشترکهایی که این ماده را بعنوان آشغال تعیین میکنند.
A- Du meinst ich sollte zwei Tage für die Prüfung üben, um sie zu bestehen. Ich werde drei Tage dafür üben. B- Dann, nur zu! U الف - منظورت اینست که من باید دو روز تمرین کنم تا امتحان را قبول بشوم. من سه روز تمرین خواهم کرد. ب - خوب پس خدا بیشتر قدرت بده!
Recent search history Forum search
2ما می خواهیم با هم یکجا باشیم فرقی نمیکنه کجا فقط با هم چون ما واقعا همدیگر را دوست داریم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com